، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مسافر بهار

رویش دندان سوم

شکرمامان، امروز بادیدن رویش دندان سومت بازم مامان رو خوشحال کردی و این بار اجازه دادی تا لثه ی بالاییت هم از این قاعده بی نصیب نمونه و مورد توجه واقع بشه شکر خدا این بار خیلی راحت دندون در آوردی و این خوشحالی ما رو دوچندان کرد. اولین مروارید سفیدت رو از پایین(سمت راست) در آوردی، دومی پایین(سمت چپ) و سومی بالا( سمت راست). پسر باهوش من  دیشب بابا واست یه توپ خریدن وقتی می زنی زمین چراغش روشن می شه و شما خیلی ذوق زده می شی، جالب تر از همه این که بعد از چند بار تکرار کلمه ی توپ توسط بابا، پسر کوچولوی ما هم گفتن: بوپ. با این که اولین کلمه ای نبود که می گفتی ولی من و بابا خیلی خوشحال شدیم دلم می خواست به همه خبر بدم ولی چون ...
19 بهمن 1391

8 ماهگیت مبارک

عزیزترینم 8 ماهه شدنت مبارک. پسر گلم چه زود بزرگ شدی. اصلا باورم نمیشه  این 8 ماه با تمام خوشی ها و نا خوشی ها، شب بیداری های من و تو، لالایی خوندن من و لالا کردن تو چه زود گذشت. تو این مدت هر کاری که انجام دادی  و یا برات پیش اومده که البته خوشایند بوده، ما رو ذوق زده کرده و بیش تر از پیش ما رو عاشق تو. عزیز مامان می خوام از شیرین کاری های ماه هشتمت بگم. انقدر زیادن که نمی دونم از کجا شروع کنم. اردبیل که بودیم آقاجان با شما ترکی صحبت می کردن و با اشاره می گفتن "گه" یعنی بیا پیشم. شما هم از آقاجان یاد گرفتی و از اون موقع که اومدیم خونمون همراه با اشاره دستت میگی "گه". شکر خدا خنده رو هستی و وقتی&n...
14 بهمن 1391

رویش دندان 4 همزمان با آغاز 10ماهگی

نازنین 10ماهه ی من 10ماهگیت مبارک. اون دندن سفید و نازچهارمت مبارک. امروز من و بابا برای چکاب 10ماهگی شما رو بردیم مرکز بهداشت کرج که شکرخدا همه چی نرمال بود و وزن گل پسری 10کیلو و قدش هم 74سانت شده. این روزا از مبل و میز میگیری و می ایستی که به اعتقاد همه اطرافیان زود راه افتادی. البته مامانی نسرین میگن که باباجون تو 8ماهگی راه افتاده بودن. خوب پسر به پدر میره دیگه عزیزکم چند روزیه که خونمون رو عوض کردیم و یه خونه ی بزرگتر خریدیم ولی به خاطر بعضی کارهای خرده ریز که خونه ی جدید داره، و البته برای راحتی شما پسر طلا تصمیم گرفتیم تا زمانی که کارخونه تمون شه بریم اردبیل پیش مامانی زهرا و بابایی که حتما اونجا بهمون خوش می گذره ولی از این که ...
4 بهمن 1391

تقدیر از عمو حسین

عمو حسین که حدود 6 ساله تو آمریکا دارن ادامه تحصیل میدن، این ماه  فارغ التحصیل شدن و دکتراشون رو گرفتن و برای مقطع فوق دکترا شروع به ادامه تحصیل کردند. برای تز دکتراشون تحقیقات بسیار خوبی انجام دادن که نتایجش تو چند تا سایت و روزنامه داخلی و خارجی هم منعکس شد که لینکاش اینه: لینک 1       لینک 2       لینک 3       لینک 4     امیدوارم طاها جون هم وقتی بزرگ شد مثل عمو حسین به تحصیل علاقمند باشه و یه دانشمند حسابی بشه. ...
19 دی 1391

حرف زدن طاها

گل پسرم، چند روزیه که تو و مامان به خاطر امتحان های مامان رفتین اردبیل. تو این چند روزه می گن که حسابی داری شلوغ می کنی و واسه خودت یه آتیش پاره شدی. دیگه داری کامل چهار دست  پا راه می ری و از در و دیوار بالا می ری. تو خونه بابایی محمد دو تا پله هستش که اوایل سعی می کردی از اونا بالا بری. ما با خودمون می گفتیم که احتمالا تا آخر ماه که اونجایی دیگه بتونی از پله بالا بری، اما به دو روز نکشید که کامل از پله ها رفتی بالا. این چند روزه داری کم کم حرف هم می زنی و با یه آهنگ خاصی می گی "این کیه" و "این چیه". از دیروز که من از اردبیل برگشتم شروع کردی به گفتن "بابا" (یعنی تو 7 ماه و 14 روزگیت). امروز که پشت تلفن گفتی بابا واقعا لذت بردم. امیدوار...
17 دی 1391

تولد آقاجان

چند روز پیش تولد 85 سالگی آقاجان بود و یه جشن تولد خودمونی براشون گرفته بودیم. این هم عکس های طاها جون تو این جشن:   طاها و آقاجان:     طاها و سه نازناز (علی, زهراسادات و فاطمه سادات:   طاها، علی و زهراسادات:   طاها:   امیر علی:     امیرحسین:       ...
10 دی 1391

آغاز7ماهگی و دومین مروارید سفید

وروجکم دومین دندون زیبای شما با آغاز ٧ماهگیت خودشو بهمون نشون داد و ما از این بابت خیلی خوشحالیم. ایشالا با این دندونا بتونی خوراکی های خوشمزه بخوری و لذت ببری. پسرک نازم دو هفته ی پیش با عمه پری رفته بودیم برات لباس بخریم، فروشنده های فروشگاه ازت خیلی خوششون اومده بود و هی لپتو می گرفتن و بغلت می کردن و تو رو به همدیگه نشون میدادن، تو هم بهشون می خندیدی و دلبری میکردی. دو روز پیش عمه بازم به همون فروشگاه رفته بودن و فروشنده ها سراغت رو از عمه می گرفتن  خیلی خوردنی هستی، همه عاشقتن  یه ماهی میشه که جایگاه مورد علاقه ی گل پسرم زیر مبلا و زیر میز و چون زیر مبل سرد، مامان مجبور شده جلوی هر کدوم یه بالش بزاره تا شما...
3 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مسافر بهار می باشد